مفهوم برنامه ریزی درسی و برنامه ریزی آموزشی
- ادامه مطلب
تاریخ: جمعه , 18 بهمن 1398 (14:46)
- گزارش تخلف مطلب
تاریخ: جمعه , 18 بهمن 1398 (14:46)
صورت اول: هم فلسفه و هم برنامه ی درسی به عنوان دو موضوع مجزا و مستقل تلقی شده و ارتباط بین این دو رشته به این صورت برقرار شده که یا معلم ضمن تدریس رشته ای مختلف علمی مثل فیزیک و شیمی و زیست شناسی،نظریات فلسفی را در مورد انسان و جهان پدیده ها مورد بررسی قرار داده و اساس معرفت و چگونگی تشکیل آن را نیزمطرح می کند.یا این که برنامه ریز در موقع تعیین محتوا،از طریق گنجاندن موادی مانند فلسفه،متافیزیک، منطق یا اخلاق دانش آموزان را در جریان آموزش، با این موضوعات مرتبط سازد.
صورت دوم: در این نوع رابطه برنامه ریز درسی اجرای روش های فلسفی یا فعالیت های تحقیقی فلسفه را در جریان برنامه درسی مورد نظر قرار می دهد و تجربیاتی را سازماندهی می کند که در آن دانش آموزان از روش های دیالکتیکی(مناظره)، استقرائی، قیاسی و یا روش حل مسئله استفاده کنند.
صورت سوم: در این نوع رابطه، فلسفه به عنوان تئوری و تعلیم و تربیت و برنامه ریزی درسی به عنوان عمل تلقی می شود. از طرف دیگر فلسفه از لحاظ نظری فرد را با جهان و انسان آشنا می سازد و گرایش و تمایل خاصی در او بوجود می آورد که تقویت این گرایش یا تمایل، کار تعلیم و تربیت یا قسمت عملی فلسفه است. در هر عمل تربیتی و در هر برنامه ی درسی که تدوین می شود پایه ای از فلسفه نهفته است (یارمحمدیان،1389).
تاریخ: جمعه , 18 بهمن 1398 (14:46)
تاریخ: جمعه , 18 بهمن 1398 (14:46)
تاریخ: جمعه , 18 بهمن 1398 (14:46)
رشد و گسترش تقاضا برای استفاده از فرصت های آموزشی ونیز ضرورت تغییر در تصمیم گیری و سیاست گزاری،بهبود کیفی و ایجاد فرصت های برابر آموزشی برای همگان،نقش خطیر مدیریت نظام آموزشی را به وظیفه ای سنگین و پر مسئولیت مبدل ساخته است. نظام های آموزشی به مرور پی می برند که در شرایط پیچیده ی امروز بدون مدیریت و رهبری قادر نخواهد بود که پاسخ گوی مسئولیت های فزاینده ی خویش باشند.مدیران آموزشی علاوه بر دانش و معلومات در زمینه ی آموزش و پرورش و روان شناسی و تسلط بر روش ها و مهارت های عملی،باید به اندازه ی کافی سابقه ی آموزشی داشته باشند تا بتوانند مأموریت اصلی و مسائل کار خود را به درستی درک کنند(دکتر میرزا محمدی،1388).
برای درک درست این موضوع مهم، رهبری لایق لازم است تا مدرسه را به ریل بیاورد و مثل لوکوموتیو ران ماهر به جلو براند و از خط خارج نکند. منظور از رهبر آموزش تنها مدیر مدرسه نمی باشد،رئیس اداره، معاونان، معلمان را نیز شامل می شود که هرکدام با توجه به موقعیت خود می توانند مدیر و رهبر محسوب شوند. در این نوشتار،موضوع را بر روی مدیران و معاونان مدارس متمرکز می کنم. مدیر آموزشی موفق کسی است که برای بهبود آموزش و یادگیری قدم بردارد. کار مدیر آموزشی حمایت و تقویت و همکاری است نه دستور دادن.مدیر آموزشی از علم روان شناسی و علوم تربیتی بایستی سر دربیاورد تا بتواند با نیروهایی که در اختیار دارد در فضایی آکنده از احترام متقابل جریان متلاطم تعلیم و تربیت را به پیش ببرد.اکثر مدیران آموزشگاه ها علم کافی در این مورد را ندارند و اغلب افراد از مسیر معلمی به مناصب و سمت های مدیریت و رهبری راه می یابند، این ها تجربه های گرانبهایی هستند که نباید از آنها چشم پوشی کردو لازم هم است ولی تجربه اگر همراه با علم آن موضوع باشد بسیار کار آمدتر خواهد بود. اگر کارها به این منوال پیش برود خوب مشکل زیادی پیش نمی آید و پیشرفت حاصل می شود و افت ها کمتر و کمتر خواهند شد و سرمایه به هدر نخواهد رفت.حال فرض کنید که مدیران و معاونان مدارس از این تجربه و علم برخوردار نباشند و به طریقی (آشنا بودن، هم زبان بودن(نه هم دل بودن)، دوست بودن، فامیل بودن، سفارش شدن و...)این پست بسیار حساس و حیاتی را به دست آورده باشند، چه اتفاقی برای مدرسه، کودکان پاک و بی ریا در کل برای نظام تعلیم و تربیت خواهد افتاد؟ به جرأت می توان گفت: نارضایتی اولیاء و عدم همکاری آنان در امور مدرسه، کشمکش بین همکاران، عدم اعتماد به یکدیگر، عدم انگیزه ی لازم برای تدریس، محافظه کاری و.... که نتیجه ی این همه گرفتاری، گرفتاری بزرگ تری است به نام افت تحصیلی و عدم پرورش صحیح دانش آموزان که در آینده وارد اجتماع خواهند شد و سکان داران این مرز و بوم خواهند شد.انصاف را باید رعایت نمود،در مدارس ما مدیران لایق و کاردان بسیارند، مدیرانی که از وقت استراحت خود می کاهند به امور مدرسه رسیدگی می کنند،مدیرانی که تمام هم و غمشان دانش آموز است و معلم و مدرسه. ولی مدیرانی هم هستند که فقط نام مدیر را یدک می کشند که البته کم هستند ولی کم آن نیز برای فضایی که اختصاص دارد به آموزش و پرورش کودکانی که سازندگان وطن عزیزمان است خیلی زیاد است. مدرسه ای که مدیر آن علم و تجربه ی لازم برای رهبری آموزشی را ندارد منجر به هدر رفتن انرژی خود و کارکنان و دانش آموزان می گردد. معلمی که با یک دو سال تجربه ی آموزشی، یا به محض فارغ التحصیل شدن ا ز تربیت معلم،نداشتن استعداد ذاتی مدیریتی، عدم مقبولیت اجتماعی، مدیر مدرسه ای می شود و مسئولیت خطیر آموزش و پرورش کودکان را برعهده می گیرد وقتی مشکلات کلاس ها، دانش آموزان و... را در میان بگذاری و راه حلی از وی بخواهی، می گوید: هرچه خودتان خواستید انجام دهید من فکرم جایی قد نمی دهد یا تصمیمی می گیرد که عاقلانه نمی باشد..واقعا" راست می گوید چون تجربه و سواد لازم را برای حل این مشکلات را ندارد. فردی که کلاس داری نکرده باشد و یا از پس مدیریت یک کلاس بر نیامده معلوم است که نمی تواند از پس مدیریت چند صد نفر و کارکنان بر آید.مدیری که همیشه در دفتر می نشیند و کارش تنها نوشتن و جواب دادن به بخش نامه و... است،مدیری که پی گیر مشکلات جسمی و روحی دانش آموزان خود نیست و فقط به فکر درصد بالای قبولی است،مدیری که از مشکلات معلم های خود بی خبر است و مدام با آنان درگیر است، مدیری که ارتباط نزدیک با اولیاء دانش آموزان ندارد، نتیجه اش مشخص است.با این نوشتار قصد آزردن دل هیچ یک ا ز مدیران، معاونان و معلمان عزیز را ندارم، ولی منصف بود و قبول کرد که هستند، هرچند کم اند. جمله ی آخر این که مدیران زحمت کش رده بالای آموزش و پرورش حساسیت زیادی برای این موضوع قائل شوند، در این مورد خاص احساسات و سلیقه ها را باید کنار زد و منطقی حرکت کرد اگر واقعا دلمان برای پیشرفت وطن می طپد. با آرزوی سربلندی و بهروزی برای تمامی همکاران لایق و زحمت کش در سرتاسر وطن عزیزمان ایران.
تاریخ: جمعه , 18 بهمن 1398 (14:46)
سطح تحصیلات و فرهنگ خانواده همانند سایر عوامل موثر در پیشرفت تحصیلی به اشکال مختلف در پیشرفت تحصیلی و یا افت تحصیلی تاثیر می گذارد.پایین بودن سطح تحصیلات و فرهنگ خانواده در درجه اول سبب می شود که خانواده نتواند کمک های درسی لازم را به دانش آموزان نموده و در حل مشکلات درسی آن ها را یاری کند. پایین بودن سطح تحصیلات خانواده سبب می شود که والدینی در خانه از روزنامه،مجلات و کتاب ها کمتر استفاده کنند، در نتیجه فرزندان چنین خانواده هایی نیز از این لحاظ در محرومیت به سر می برند. همچنین به دلایل فقر فکری چنین خانواده ها یین می توانند نگرش های لازم را به فرزندان خود برای ادامه تحصیلات مناسب بدهند. فرزندان خانواده های تحصیل کرده بخشی از دروس خود را در خانه و با رهبری و نظارت والدین خود انجام می دهند و حتی ممکن است از دروس کلاس خود هم جلوتر باشند. در منزل به سئوالات آن ها حتی الامکان جواب داده می شود،از لحاظ مادی و اجتماعی امکانان بیشتری برای آن ها وجود دارد، مسافرت ها، تفریح ها،اسباب بازی ها ی گوناگون و روابط اجتماعی گسترده همه نقش اساسی و مهمی در پیشرفت و کسب تجربه آن ها دارد. والدین کم سواد وبی سواد معمولا" کمتر به مساله پیشرفت تحصیلی فرزندان خود فکر می کنند. آن ها به دنبال روال عادی زندگی خود هستند و از روابط همکاری نزدیک با اولیا مدرسه آگاهی لازم را ندارند،در صورتی که دانش آموزانی که والدین آن ها تحصیلات بالاتری دارند بهتر می توانند از امکانات و راهنمایی و کمک والدین در رفع مشکلات درسی خود مدد گیرند.والدین تحصیل کرده احتمالا" بیش از پدران و مادران کم سواد یا بی سواد به اهمیت و ارزش تحصیلات واقفند و علاقه مندی بیشتری به پیشرفت تحصیلی فرزندانشان نشان می دهند و رسیدگی و پیگیری جدی تری در این راه به عمل می آورند. (بیابانگرد،1378)
تاریخ: جمعه , 18 بهمن 1398 (14:46)